اگر تندبادی برآید ز کنج

کوش نامه Koosh-Nameh

درباره متون حماسي و اساطير ايران و جهان و همه‌ی کسانی که به فرهنگ و ادب ایران زمین خدمت کرده و می کنند.

اگر تندبادی برآید ز کنج

کَنج معرّب کَنگ نام رود و ناحیه­ای از بلاد هند است(خانلری 1349، ص5).

2. کَنج گونۀ دیگری از کَنگ که نام محل و نیز کوه و رودی به همین نام در سغد بوده و ناظر بر همان توران است(ماهیار نوابی 1355، ص43-58).

3. کَنج به معنی شاخه و درخت است. بر این اساس در خوانش بیت باید پس از برآید مکث کرد و و « ز کنج» را وابسته به مصراع دوم دانست(دبیرسیاقی 1356، ص741-745؛ امیدسالار 1381، ص226-235).

4. گُنج لغت کهن و مهجور فارسی است که در گویش زنجان و روستاهای اطراف آن به معنی ساق جوراب به کار می رود و در این بیت به معنی ساق اصلی درخت و تنۀ آن که استعاره از رستم است. معنی بیت: رستم بر اثر برافشاندن خود ترنج نارسیده(سهراب جوان) را که میوۀ درخت وجودش بود به خاک افکنده است(اخوان زنجانی 1377، ص81-84).

5. کَنج قصبه­ای است که نام آن در چند مأخذ جغرافیایی ذکر شده است(جیحونی ص42-44).

6. کُنج به معنی گوشه و تندباد کنایه از «بدِ حادثه» و نارسیده ترنج کنایه از جوان نابالغ یا همان سهراب است(خالقی مطلق 1389، ص491-492؛ آیدنلو، 1390، ص772-774؛ برای نام پژوهندگان دیگری که بر همین نظر هستند، نک: همو که همۀ این نظرات را نیز یکجا گردآورده و مراجع آنها را ذکر کرده است).

7. گَنج به معنی «خزانه و گنجینه» است و در بیت مورد نظر مقصود تند بادی است که از خزائن باد برآمده است(مجتبائی 1390، ص10-14).

نگارنده با استاد مجتبائی در رد نظرات استادان ماهیار نوابی (شمارۀ 1)، دبیرسیاقی و امیدسالار(شمارۀ 3؛ بقیۀ نظرات در جستار استاد طرح نشده­اند) موافق است و استدلالها و شواهد ایشان را قانع­کننده می داند، ولی هنوز احتمال خوانش سنتی کُنج به معنی گوشه(شمارۀ 6) را بیشتر می داند. پیش از ورود به بحث نخست شایسته است مهمترین ایراد استاد بر خوانش کُنج را که گفتیم پیشتر استادان دیگر نیز آن را طرح کرده بودند، بیاوریم(ص11-12)

کنج در بیت مورد نظر بدون یاء نکره دلالت بر کنج یا گوشه­ای معیّن (و به اصطلاح «معرفه») دارد که بر خواننده یا شنونده معلوم و معروف باشد. ولی در این بیت چنین نیست و معلوم نیست که مقصود کدام کنج یا گوشه است و هیچ گونه عهد ذهنی یا عهد ذکری برای آن در میان نیست. در شاهنامه همه جا کُنج به این معنی به صورت کنجی(با یاء وحدت یا نکره)، به هر کنج، و یا یکی کنج آمده است. علاوه بر اینها، وزیدن تندباد از گوشه و کُنج تصوّری غریب است. معمولاً برای حفظ خود از آسیب باد به کنجی یا گوشه­ای پناه می گیرند».

      دربارۀ نخستین ایراد استاد شایسته است خاطرنشان سازم که امیدسالار با اینکه احتمال درستی کَنج به معنی شاخه را بیشتر دانسته، به درستی خاطرنشان ساخته داست که «... این ایراد(معرفه بودن کنج) هم به نظر بنده نادرست است. کاربرد کنج به همین صورت معرفه به جای نکره بازهم در شاهنامه  و نیز در سخن متقدم شعر پارسی آمده است که بنده چند مورد را در اینجا می آورم:

تو گفتی که ابری برآمد ز کنج/ ز شنگرف نیرنگ زد بر تُرُنج(خالقی یکم،348/52)

همانطور که به گمان و به کاربردِ فردوسی ابر ممکن است که از «کنج» بیاید؛ باد هم لابد از کُنج می تواند وزیدن.

همه دشت پر باده و نای بود/ به هر کَنج[1] صد مجلس­آرای بود(خالقی، یکم، 269/1492)

سیف اسفرنگی از شعرای قرن ششم هجری هم می فرماید:

کُنج[2] بهتر عاقلان را چون سفیهان سر شوند/ دار چون منبر شود دولت شود بی­منبری

(پایان نقل قول).

البته در شاهد شاهنامه، استاد مجتبائی کُنج را مانند بیت آغازین داستان رستم و سهراب گَنج می خوانند و می­نویسند مراد گنج ابر است. شاهد دیگری از کاربرد کنج به صورت معرفه در همان جستار استاد مجتبایی(ص12) به نقل از مقالۀ ماهیار نوابی آمده است:

شاخ خمیده چو کمان برکشید/ سرما از کنج کمین برگشاد (مسعود سعد سلمان، ج1، ص143 )

چند شاهد دیگر که از پیکرۀ رایانه­ای لغات و ترکیبات متون فارسی، فراهم شده در گروه فرهنگ­نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی استخراج شده­اند:

بهمن‌ماه، یعنی این ماه بهمان ماند و ماننده بود به ماه دی به سردی و به خشکی و به کنج اندرمانده(نوروزنامه، ص7).

در آن مرکب درویشی بود در کنج سر فروبرده(خواجه عبدالله انصاری، ص297).

برون آید از کنج عیّار دین/ جهان را ز عدلش بگردد عیار[3](قوامی رازی، ص144)

بی‌کار نمی‌توان‌نشستن/ در کنج خطاست دست بستن(نظامی، ص105)

نهانی هردو تن در کنج رفتند/ ز بیم شاه یک ساعت نخفتند(خسرونامه، ص214)

من اندر کنج و دونان برسرِ گنج/ مگس در گلشن و عنقا به گلخن(خاقانی، 318)

هم‌چو منجِ انگبین در کنج بودم منزوی/ چون گلی دیدم بر افراز شجر بازآمدم(سیف فرغانی، ج1، ص151)

زر عزیز ازبهر نفع مردم آمد ورنه زو/ نفع چون باید چه در کنج و چه در کان داشتن(مجد همگر، ص321)

شیران را بیم باشد در این زمان از یاران صالح منقطع شدن و به کنج نشستن(مولوی، مکتوبات ، ص 149).

برجهید آن دلقک و در کنج رفت/ شش نمد بر خود فگند از بیم تفت(مولوی، مثنوی، ج3، ص223)

چَغز اگر خمش بُدی، مار شدی شکار او/ چونک به کنج وارَوَد گنج شود جو و تسو(دیوان شمس، ج5، ص26)

مهمترین شاهد به سود خوانش سنتی کُنج این است که در لغت فرس اسدی طوسی(ص59) و نیز معجم شاهنامه(علوی طوسی،ص14) که کهن­ترین فرهنگ بازمانده از شاهنامه است(تألیف: قرن ششم)، بیت مورد نظر، شاهدِ کُنج به معنی گوشه آمده است. می توان چنین تصوّر کرد که اسدی یا شاگردانش که نزدیک به زمان فردوسی و در همان حوزۀ جغرافیایی زبان فارسی می زیستند، یا علوی طوسی در مقایسه با ما، با زبان فردوسی آشناتر بودند – هرچند حکم قطعی نمی توان داد - و از این رو از کنار این شاهد به سادگی نمی توان گذشت.  استاد مجتبائی دو ایراد بر گزارش اسدی وارد دانسته است: نخست اینکه شواهد لغت فرس را نه اسدی بلکه یکی از شاگردان او و سپس کسان دیگری بر آن افزوده اند. استاد بر اساس مقدمۀ نسخۀ لغت فرس، محفوظ در دانشگاه پنجاب می­نویسند: «هیچ معلوم نیست که اصل واژۀ مدخل در دستنوشتۀ اسدی چه بوده است: کُنج به ضمِّ اول، یا گَنج به گاف فارسی و فتح اول». به گمان نگارنده شاید نتوان در تلفّظ کُنج به معنی گوشه تردید کرد، زیرا گذشته از آنکه فرهنگ­نویسان بعدی نیز همین تلفظ را داده اند، امروزه هم به همین سان تلفظ می شود. اگر اسدی معنی واژه را به دست نداده بود، ممکن بود بتوان این واژه را بر اساس نظر استاد گَنج تلفظ کرد به معنی خزانه و گنجینه و در بیت مورد نظر از فردوسی نیز همین تلفظ و معنی را در نظر گرفت. شاید نگارنده منظور استاد را متوجّه نشده است. به نظر استاد مجتبائی دومین ایراد این است که «کُنج به معنی گوشه و پیغوله کلمه­ای نبوده است که برای دری­دانان آذربایجان و ارّان نیاز به تعریف داشته باشد». به گمان نگارنده امروزه شاید نتوان بر اساس فارسی معاصر، مرز بین کلمات معروف و غیر معروف را در حدود هزار سال پیش در زمان اسدی دقیقاً مشخص کرد و بر اساس آن به نتیجه­گیری خاصّی رسید. گذشته از این، چنانکه متینی به درستی خاطرنشان ساخته است، در همین باب الجیمِ لغت فرس، غیر از کنج چندین واژۀ متداول دیگر در فارسی امروزی مانند غنچه، تاراج، آرنج و جز آنها هست(متینی 1381، ص241) که دشوار بتوان همۀ آنها را از افزوده­های بعدی دانست.

    اینک می رسیم به بخش پایانی استدلال استاد مجتبائی در نابه­جا بودن کُنج به معنی گوشه: «وزیدن تندباد از گوشه و کُنج تصوّری غریب است».  درست است که امروزه معنی اصلی کُنج و گوشه جایی است که به زاویه ای می­پیوندد(فرهنگ بزرگ سخن)، مانند کنج یا گوشۀ اطاق یا هر محل دیگری، ولی در گذشته به مکانهای گسترده­تری چون گوشۀ آسمان و کنج عرش نیز اطلاق می شد. حتی گفته شده است که خورشید از کنج یا گوشۀ آسمان طلوع و بدانجا غروب می کند. شواهد زیر گویای این معنی است:

اين آفتاب به گوشة‌ آسمان فروشود به چشمه‌اي از آبِ گرم.( بلعمی، ص46)

خورشید هم‌چون گوی زر از کنج مشرق هر سحر/ بیرون کند سر تا مگر خسرو به میدان خواندش(مجیر بیلقانی، ص124)

همه دشت پُر باده ونای بود/ به هر کنج صد مجلس‌آرای بود(فردوسی، 1/269)

گفت خدای‌تعالی این دعا را از کنج عرش خویش به دانیال فرستاد.(اسکندرنامه، ص217)

برون آید ازکنج عیّار دین/ جهان را ز عدلش بگردد عیار(قوامی رازی، ص144)

بنابر این، بر اساس شواهد بالا، همچنانکه خورشید می تواند از کنج یا گوشۀ آسمان طلوع کند ، وزیدن تندباد از گوشه و کُنج نیز تصوّری غریب نیست. در شواهد بالا کُنج آشکارا به معنی جانب، سمت و سو است و از این رو به­سادگی می­توان تصور کرد که در بیت فردوسی تندباد از جانب یا سمتی برآمده باشد.

      بخش پایانی استدلالهای استاد مجتبایی چنین است: «معمولاً برای حفظ خود از آسیب باد به کنجی یا گوشه­ای پناه می گیرند». ولی عکس آن نیز کم اتفاق نمی­افتد. شواهد بسیاری هست که از کنج یا گوشه­ای چیزی بیرون می آید، سپاهی می تازد، شخصی از کمین بیرون می­آید یا چنانکه گفتیم خورشید طلوع می­کند:

چو بشنیدند ازآن گفتار و آواز/ برآوردند باز از کُنج پرواز(زرتشت بهرام پژدو، ص24؛ برای شواهد دیگر، بنگرید به برخی شواهد ذکر شده در بالا)

بنابر این، می­توان تصوّر کرد که تند بادی از گوشه­ای وزیدن گرفته است

    اکنون می رسیم به خوانش مورد نظر استاد مجتبائی، یعنی گَنج به معنی خزانه و گنجینه. استاد برای این معنی به چهار شاهد استناد جسته­اند: یکی به بیتی معروف از سعدی که از خزاین باد سخن گفته(فرشته­ای که وکیل است بر خزاین باد ..)، دوم آیه ای از قرآن که خداوند می­فرماید: هرچه هست خزاین آن نزد ماست ... و ما بادهای آبستن کننده را فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم(15/21-22)؛ سوم، روایتی از عهد عتیق، کتاب ارمیای نبی(15/16): خداوند از خزانۀ خود باد می­آورد»؛ چهارم روایاتی در متون پهلوی که آسمان «گنج همیشک سود» و «گنج یزدان» خوانده شده و در آنها از «انبار ابر» و «بنکدۀ ابر» در آسمان سخن گفته شده است.  چنانکه ملاحظه می­شود در همۀ شواهد بالا از خزاین باد یا انبار ابر سخن گفته شده است نه گنج یا انبار یا خزانه(خزاین) به تنهایی و از آنها گنجِ باد یا انبارِ ابر اراده شده باشد. در چنین مواردی این گونه ترکیبات اضافی در زبان چنان پرکاربرد می شوند که خودِ مضاف به تنهایی معنی ترکیب را افاده می کند. مثلاً تخته­نرد چنان پرکاربرد است که وقتی می گوییم تخته بازی کنیم مخاطب نیک می داند مراد تخته­نرد است نه تختۀ وسیلۀ دیگر، یا اینکه وقتی می­گوییم شاهنامه، یعنی شاهنامۀ فردوسی، نه شاهنامه­های دیگر. اما در مورد گَنج، جز در سه بیت که استاد مجتبائی چنین خوانده­اند، این واژه به تنهایی  نه در شاهنامه به معنی خزانه و انبار باد آمده است و نه در هیچ متن دیگری.

          استاد مجتبایی در دو بیت زیر نیز به جای کنج، واژۀ گَنج به معنی مذکور را پیشنهاد می کنند:

           تو گفتی که ابری برآمد ز گَنج/ ز شنگرف پیرنگ زد بر ترنج(فردوسی)

           دگر روز کاین روی­شسته ترنج/ چو روحانیان سر برآرد ز گَنج(نظامی)

در مورد بیت نخست ، همانگونه که خورشید می تواند از گوشۀ آسمان طلوع کند و باد از گوشه­ای بوزد، ابر نیز می تواند از کُنجی یا گوشه­ای مثلاَ  کُنج یا گوشۀ آسمان برآید. در مورد بیت نظامی کاملاً روشن است که ضبط کُنج به معنی گوشه هیچ اشکالی ندارد و مضمون بسیار مشابه آن را شاعران دیگر، هم با ضبط کُنج آورده­اند و هم با ضبط گوشه، بنگرید:

برون آید از کنج عیّار دین/ جهان را ز عدلش بگردد عیار(قوامی رازی، ص144)

اندر آن گوشه بديدم آفتابي، كز تَفش/ جان‌ودل چون قازغان شد جوش اندر جوشه‌اي

(مولوی، کلیات شمس، ج7، ص167)

بر اساس دو بیت بالا و بیت مورد بحث در این جستار، نگارنده تصور می کند استاد مجتبایی برای هریک از عناصر باد و ابر و خورشید خزانه یا گنجینه­ای تصوّر کرده­اند که شاعران بسته به مورد، از واژۀ گنج استفاده ­کنند و مرادشان خزانۀ هریک از عناصر فوق باشد. یا اینکه خزانه­ای را تصوّر کرده­اند که همۀ عناصر فوق در آن جای گرفته­اند، اما به همان دلیلی که عرض شد، پذیرفتن این معنی برای نگارنده سخت دشوار است.

     حاصل سخن اینکه، به گمان نگارنده، شواهد بسیاری هست که در آنها کُنج اسم جنس است، به معنی مطلق گوشه و طبعاً گوشه­ها و هرگوشه­ای، مانند درخت که جنس درخت یا هر درختی را می­رساند. از این رو بیت مورد بحث در این جستار با ضبط کُنج به معنی «جانب و سمت» بسیار استوار است و در اوج بلاغت. شاعر با آگاهی از پایان رویداد داستان، تندبادی را تصوّر کرده است که از سمت و جانبی هجوم می آورد و سهراب را که هنوز به جوانی هم نرسیده است، مانند ترنج نارسیده­ای به خاک می افکند. واژۀ کُنج می تواند این معنی را نیز تداعی کند که مرگ چون حیوان درنده­ای است که در کنجی به کمین نشسته و به موقع می تازد و شکار خود را که می تواند بچه­آهویی مظلوم باشد به زیر کشد. به گمان نگارنده استفادۀ شاعر از واژه­های تندباد و کُنج، می تواند کمینگاه مرگ و هجوم یکبارۀ او را نیز فرایاد آورد.

منابع

اسدی طوسی، علی بن محمد، لغت فرس، به کوشش عباس اقبال ، تهران، 1319؛

اسدی طوسی، علی بن محمد، لغت فرس، به کوشش عباس اقبال، چاپخانۀ مجلس، تهران، 1319.

اسکندرنامه(روایت فارسی کالستنس دروغین)، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343؛

 امیدسالار، محمود، «کَنج یا کُنج در مقدمۀ رستم و سهراب»، جستارهای شاهنامه­شناسی و مباحث ادبی، تهران،1381؛

بلعمی، ابوعلی، تاریخ بلعمی، به کوشش محمد تقی بهار و محمدپروین گنابادی، تهران، 1341؛

ترجمه و قصه‌هاي قرآن (از روي نسخة موقوفه بر تربت شيخ جام)، به کوشش یحیی مهدوی و مهدی بیانی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1338؛

خاقانی شروانی، افضل­الدّین بدیل بن علی، دیوان، به کوشش ضیاء­الدّین سجّادی، تهران، زوّار، 1368؛

خالقي مطلق ، جلال 1380/2001 و 1385/2006، يادداشت­هاي شاهنامه ،نيويورك ،بنياد ميراث ايران(بخش یکم و دوم)، تهران، مرکز دایرة­المعارف بزرگ اسلامی، 1389(جلد نهم)؛

خواجه عبدالله انصاری، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، انجمن تاریخ وزارت معارف افغانستان، 1341؛

زرتشت بهرام پژدو، ارداویراف­نامۀ منظوم، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1343؛

علوی طوسی، محمد بن رضا، معجم شاهنامه، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1353؛

فردوسی، ، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، 8جلد (جلد 6 با همکاری محمود امیدسالار و جلد7 با همکاری ابوالفضل خطیبی ) ، بنیاد میراث ایران، نیویورک، 1366-1386/1981-2007؛ مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1386.

فرهنگ بزرگ سخن، زیر نظر حسن انوری، تهران، سخن، 1381؛

گرگاني، فخرالدّين، ويس و رامين، به‌كوشش محمّدجعفر محجوب، تهران، بنگاه نشر انديشه، 1337.

لامعی گرگانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، چاپخانۀ حیدری، 1353؛

مجد همگر شیرازی، دیوان، به کوشش احمد کرمی، تهران، انتشارات ما، 1375؛

مجیرالدین بیلقانی، دیوان، به کوشش محمد آبادی، تبریز، مؤسسۀ تاریخ و فرهنگ ایران، 1358؛

مسعود سعد سلمان، دیوان، به کوشش مهدی نوریان، اصفهان، انتشارات کمال، 1364؛

مولوی، جلال­الدین، مکتوبات، به کوشش توفیق ه. سبحانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371؛

مولوي، جلال‌الدّين محمّد، كلّيات شمس يا ديوان كبير، به‌كوشش بديع‌الزمان فروزانفر، تهران، اميركبير، 1355.

 مولوي، جلال‌الدّين محمّد، مثنوي معنوي، به‌كوشش رينولد. ا. نيكلسون، تهران، اميركبير، 1363؛

نظامی گنجه­ای، لیلی و مجنون، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، توس 1362؛

نوروزنامه، منسوب به عمر خیام نیشابوری، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، کتابخانۀ کاوه، 1312.

این مقاله در نامۀ فرهنگستان، دورۀ دوازدهم، شمارۀ چهارم، زمستان 1390(پیاپی 48)، ص52-60 به چاپ رسیده است(این جستار با آنچه به چاپ رسیده است، اندکی فرق دارد).

                                              


 

[1] . البته در این شاهد «هرکنج»، یعنی «هر کنجی».

[2] . کنج در این شاهد اسم جنس است.

[3] . شاعر در بیت پیشین از شمس سخن گفته و در این بیت اشاره دارد به اینکه حضرت مهدی(ع) مانند خورشید از کنج طلوع می کند.»


[ یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:, ] [ 10:27 ] [ بهمن خياباني ] [ ]