مقدمه :
ادبيات هر قومي فرهنگ آن قوم و بيانگر طرز نگرش آن قوم به هستي مي باشد و در حقيقت هويت هر جامعه در ادبيات آن متجلي مي گردد.
در ادبيات ايران نيز ديدگاههاي متفاوتي نسبت به موقعيت زن وجود دارد .در اکثر آثار ادبي ايران زيبايي ها و عشوه گري هاي زن مطرح گرديده است و به صورت هاي مختلف ساقي ،مطرب ،خنباگر ،معشوقه ،کنيز و در کل وسيله اي براي رفع نيازهاي مردان تلقي شده است و در حقيقت ارزش واقعي زن مورد بي توجهي قرار گرفته است .
از علت هاي مهم زن ستيزي در ادبيات ،مردانه بودن جامعه و رواج عقايد نادرست و باورهاي غلط درباره ي غلط درباره ي زن مي باشد ،البته در ميان داوري هاي تند و خشني که درباره ي زن و ظلمي که در حق او شده سخنان مشفقانه و منصفانه اي نيز هست و از ميان بزرگاني که زن را به ديده ي تحقير نگريسته اند ،کساني نيز هستند که ارزش والاي زن را بيان کرده و در واقع زن را از ديدگاه انساني نگريسته اند .
از جمله ي اين افراد فردوسي سراينده و بزرگترين حماسه ملي ايران است که «زن را در آن به رغم سيطره پدر سالاري بر اکثر داستان ها با مقامي ارجمند و والا و سيماي دلپسند و زيبا نمايانده است .»(۱)
«زن در شاهنامه همانند ديگر مظاهر انساني آن کتاب ،والايي و کمال دارد و تصوير شخصيت او تحت الشعاع اميال و افراد داستان نيست ،حال آن که در داستان هاي ديگر ،خاصه در منظومه هاي عاشقانه که شاعران چيره دست ايراني به ان پرداخته اند ،تصوير وي غالباً به تبع داستان ترسيم شده است »(۲)
دقت در اين نوع نگرش به زن در شاهنامه و مقايسه آن با جايگاه زنان در ديگر حماسه ي بزرگ جهان يعني ايلياد و اديسه ي هومر اين نکته را براي زنان جامعه ما روشن مي سازد که به علت برخورداري جامعه ي ما از فرهنگ اصيل اسلامي چگونه «زنان در عين برخورداري از فرزانگي و بزرگ منشي و حتي دليري از جوهر زنانه نيز بهره مندند »(۳)
در حالي که در اثار هومر علي رغم همساني هايي فراواني که با شاهنامه دارد اين نوع نگرش نسبت به موقعيت زنان وجود ندارد .
اميدوارم اين تطبيق و مقايسه ، وسيله اي باشد تا زنان عصر ما بدانند که گذشته آنها چه بوده و اکنون چه هويتي دارند ،چرا که شناخت گذشته و حال راهنمايي است براي سپردن راهي که در پيش دارند .
زن در شاهنامه فردوسي :
حضور زن در اسرار شاهنامه ،لطافت خاصي به حوادث شاهنامه مي بخشد و اصولاً قهرمانان و شخصيت هاي شاهنامه ،داراي طبايع گوناگونند و ذهن خلاق فردوسي نيز همه را خوب آفريده است .
زنان و همسران همه به صفت پارسايي و صفا و مهرباني و خويشتن داري بيان شده اند ،در واقع وجود زنان است که به داستانهاي شاهنماه آب و رنگ جذابي بخشيده است ،زن با حضور خود ،احساس ،روح و عشق راب ه کالبد داستانها بخشيده است ،حضور سودابه ،منيژه ،تهمينه،رودابه ،و فرنگيس و ...لطف ديگري به داستانهاي شاهنامه داده است ،استاد يوسفي در اين باره چنين مي گويد :
«زنان در شاهنامه هم زيبايند و هم عشق آفرين و هم پاکدامن و باوقار ،تنها زيبايي و لطف و خرام زنانه شان نيست که دل را به سوي آنها مي کشد ،بلکه منش نيک و فضائلشان هم به جاذبه و جمال آنان مي افزايد و دل انگيزست و دوست داشتني ،عبث نيست که رفتار و سيرت خاص اين زنان در شاهنامه در سرزميني دور ،،بانو «اميکواکادا»را مجذوب مي کند و او را بر مي انگيزد تا مقاله اي در باب چهره زن در شاهنامه به زبان ژاپني بنويسد ،اگر قرار بود ،در شاهنامه از زن و عشق سخن نرود ،کمال آن کاستي مي گرفت ،از قضا در کشاکش تلاشها و جنگها و چکاچک شمشيرها ،نغمه لطيف عشق در اين حماسه بزرگ مطلوب است و دل نواز »(۴)
در شاهنامه ،چهره زن به شرمندگي و حيا و دل او به مهر و صفا آراسته است ،علاوه بر حسن سيرت ،زيبايي هم دارند و کمال زنان نيز در جمع اين هر دو است ،در توصيف فردوسي ،رودابه سروي آزاد است .فرنگيس بتي زيبا ،گردآفريد ،قهرماني است که چشمي چون گوزن و ابرواني چون کمال دارد .به شهادت ابيات شاهنامه ،زنان شجاع ،دلير ،آزاده ،وطن پرست ،داراي مناعت و عزت نفس ،متانت و بدباري ،پاک ،روشن روان ،خردمند و هوشمند هستند و بر روي هم از شخصيتي انساني و ظاهري آراسته و اخلاق نيکو برخوردارند و در مقايسه با زنان ديگر حماسه ها ،در اوج احترام و ارزش به سر مي برند و رامش افزاي و فريادرس روز سختي و ناراحتي هستند .
گزاينده تر و تلخ تر سخني که در شاهنامه در حق زن آمده است درداستان سياوش و سودابه است :
چو اين داستان سر بسر بشنوي
به آيد ترا گر به زن نگروي
به گيتي بجز پارسا زن مجوي
زن بد کنش خواري آرد به روي (۵)
اين ابيات ،نتيجه نابکاري ها و هوسراني هاي سودابه که از نهاد پليد او سرچشمه گرفته است والبته لازم به ذکر است که در شاهنامه به مواردي بر مي خوريم که گاه زني بيگانه ،يعني غير ايراني مرتکب اعمالي مي شود که نتيجه شومي را بار آورده و داستان ايجاب مي کند که آن فرد مورد سرزنش و مذمت قرار گيرد و لذا نمي توان اين را حکم کلي دانست و شاهنامه را کتابي ضد زن ناميد ،زيرا بسا که در شاهنامه بزرگان ،شاهان و سرداران مشهور در داستان از زبان دشمنان يا مخالفان مورد انتقد و نکوهش قرار مي گيرند .در صورتي که از نکوهش آنا نمي توان حکم کلي درباره بزرگان يا سران صادر کرد .
براي نمونه :دور شدن فره ايزدي از جمشيد ،آدم کشي ضحاک و بدعت شوم پدرکشي که از خود به جاي مي گذارد ،مقام خواهي گشتاسب و ناسپاسي قباد ،عمل قبيح کور کردن هرمز توسط بندوي و گستهم و همداستاني او با بندوي و گستهم ،در قتل پدر براي رسيدن به قدرت ،همداستاني شيرويه در قتل خسرو پرويز و پانزده برادرش و چندين نمونه ديگر که هر يک به نوعي مورد نکوهش و سرزنش و انتقاد قرار گرفته اند ،همه شاهدي ب سودجويي ،منفعت طلبي و خودخواهي اين سران و برگان مي باشد ،ولي نمي توان حکم کلي باي تمامي مردان در شاهنامه صادر کرد .لذا عتاب و سرزنش ،در اين کتاب ،آنگونه که بعضي از نويسندگان گفته اند ،مخصوص زن نيست ،بلکه اين مسأله شامل حال مردان نام آور نيز مي گردد.
شاهنامه يک کتاب ضد زن نيست :
آقاي اسلامي ندوشن مي گويد :
«شاهنامه ،يک کتاب ضد زن نيست ،در تمام دوران پهلواني از سودابه که بگذريم ،يک زن پتياره ديده نمي شود ،برعکس در همين دوره ،به تعدادي زن بسيار بزرگوار بر مي خوريم که نظير آنها از لحاظ فداکاري و دلاويزي نه تنها در آثار ديگر فارسي ،بلکه در آثار بزرگ باستاني ساير کشورها نيز به ندرت مي توانيم ديد »(۶)
آقاي محمد رضا راشد نيز مي گويد :
«سيماي زنان در اين کتاب آراسته است و بر مردان برتري هم دارد ،اگر زني چون سودابه در اين کتاب ديده مي شود ،دلاور زنان چون گردآفريد و وفاداراني چون منيژه و تهمينه و جريره ،بخش هايي را به خود اختصاص داده اند و اکثر آنان نمونه انسانيت هستند .
زنان در شاهنامه ،در عين خردمندي و دلاوري از زيبايي ،دلربايي و پاکدامني نيز برخوردارند ،حتي آن دسته که بيگناه به حساب مي آيند ،چون به ايرانيان مي پيوندند ،هرگز در انديشه خيانت نمي افتند ،تنها زني که در بخش حماسه ها موجب بدنامي زنان شده ،سودابه دختر شاه هاماوران است که با کاووس به ايران آمده و مورد محبت اوست ،اما عشقي گناه آلود به سياوش دارد و چون پاسخ نمي يابد به چاره گري متوسل مي شود و سرانجام هم به دست رستم کشته مي شود »(۷).
پس به يقين مي توان گفت که شاهنامه کتابي است که زن در سراسر آن با پاکدامني ،عشق ،وقار ،شوي دوستي و با حس وطن دوستي حضور دارد .و اصولاً ،بقول آقاي کزازي ،اگر با نگاهي فراگير به حماسه هاي باختر زمين بنگريم ،آشکارا مي بينيم که زنان در آنها نقشي بنيادين دارند و در پس هر رويداد بزرگ حماسي ،زني را مي توان نهفته دانست ،داستان تروا خود در پي ربوده شدن هلن بانوي منلاس پديد آمد ،يونانيان به تروا تاختند تا او را باز پس بگيرند .
و در اديسه نيز در پس واپسين و برترين رويداد داستان به زني باز مي خوريم به نام پنلوب »(۸)
سيماي زن در ايلياد و اديسه ي هومر
اگر چه زنان در حماسه هاي بزرگ جهان نقش بنيادين دارند ،اما در واقع در ايلياد هومر ،سيماي زن پريده رنگ و کم اهميت است .زن در ايلياد آتش فاجعه را بر مي افروزد و خود کنار مي نشيند ،از جمله ي اين زنان هلن است که زيبايي شوم او جنگها مي آفريند و بسياري را به کشتن مي دهد ،او زن منلاس يوناني است که خانه و شوهر خود را ترک مي گويد و به همراه پاريس ،روانه شهر تروا مي شود ،يونانيان براي گرفتن انتقام منلانس و رفع توهيني که به سرزمين آنها شده به تروا لشکر مي کشند ،با مطالعه اين داستان در کتاب ايلياد هومر ،تاخودآگاه به ياد سودابه مي افتيم که بانگيزنده جنگ بين ايران و توران است ،به سبب هوسراني او سياوش از ماندن در قصر پدر بيزار شد و باي رفع اتهام داوطلب جنگ با افراسياب شد و ناگزير شد که به توران زمين پناهنده شود و آنگاه جان از کف بدهد و جنگ بزرگ ايران و توران درگيرد ،در نتيجه ،جنگ تروا و جنگ ايران توران بر سرکين خواهي سياوش ،اين خصيصه مشنرک را دارند که هر دو به سبب وجود زني برانگيخته مي شود ،و هزاران تن در اين جنگها کشته مي شوند .
مقايسه زنان برتر حماسه هاي ايراني و يوناني :
(نوزيکائاو منيژه):
منيژه ،دختر افراسياب ،چون بيژن را مي بيند ،دلداده او مي شود ،با ترفند و حيله و با همدستي دختران زيبا روي او را به بزم خود فرا مي خواند و دور از چشم پدر با مردي بيگانه که از کشور دشمن به خاک آنها آمده است ،هم صحبتي مي کند و عاقبت نيز او را به کاخ خود مي برد ،بعد از اينکه پدر از ماجرا مطلع مي گردد ،بيژن را در چاهي زنداني مي کند و منيژه پرستار او مي گردد ،تا اينکه به دست رستم پهلوان نام آور شاهنامه ،بيژن از بند افراسياب رهائي مي يابد و به همراه منيژه روانه ايران مي گردند .
در کتاب اديسه هومر ،نوزيکائا ،نيز چون منيژه به همراه ديگر دختران ،جامه ها را در آب تيره جا داده اند و آنها را بر ريسماني در کرانه دريا گسترده اند ،پس از آن سر و تن مي شويند و روغن گداخته بر تن خود مي مالند و در کنار کرانه رود خوراک مي خورند و درنگ مي کنند ،تا آفتاب با پرتو خود جامه ها را خشک کند ،وقتي از خوردني سير مي شوند ،روپوش هاي خود را مي افکنند و گوي بازي مي کنند ،نوزيکائا،آهنگ آواز و پايکوبي را مي زند ،به صداي فرياد آنها ،اوليس قهرمان که در کرانه رود خسته از موجها و خيزابه هاي جان او بار خفته است ،متوجه دختران مي گردد و از بيشه بيرون مي آيد و با نوزيکائا صحبت مي کند ،به دستور نوزيکائا ،اوليس را در پناهگاهي جاي مي دهند ،جامه هايي به او مي دهند و اورا فرا مي خوانند ،تا در آب روان و سر و تن بشويد ، نوزيکائا آرزو مي کند که اوليس را شوي او بنامند ،بعد از هم صحبتي با او چون منيژه ،اوليس را مي خواند و چنين مي گويد :
«اي بيگانه ،بخيز ،تا به شهر بيائي تا تو را به سراي پدر فرزانه ام ببرم »(۹)
هکوب و رودابه :
هکوب مادر هکتور و زن پريام ،پادشاه تروا ،سرنوشتي اندوه بار ،چون رودابه ،مادر رستم ،دارد .هر دو آنها شوهري عالي مقام و فرزنداني برومند دارند ،و هر دو آنها عمري را در ناز و نعمت گذرانده اند ،اما ناگهان بخت از آنها روي بر مي گرداند .
دو پسر رودابه ،رستم و زواره ،به مکر شغاد کشته مي شود ،آنگاه بهمن به زابلستان لشکر مي کشد و فرامرز پسر رستم را مي کشد و زال را در بند مي کشد و همه گنج هاي آنها را تاراج مي کند .و رودابه ناگهان اسير بند ذلت و مصيبت مي گردد .هکوب نيز به هنگام تسخير تروا همه فرزندانش ،کشته مي شود .
آندروماک و فرنگيس :
آندروماک ،زن هکتور نيز ،چون فرنگيس شاهد جنگهاي فراوان است ،هر دو شوهران خود را در جواني از دست مي دهند ،اما مصيبت آندروماک بيشتر از فرنگيس است ،چون بعد از مرگ همسر آندروماک ،استياناکس ،پسر خرسال او نيز ،به دست يونانيان کشته مي شود و خود نيز نصب نئوپتولم پسر آخيلوس مي شود .فرنگيس نيز بعد از مرگ سياوش ،سالها به همراه فرزندش کيخسرو ،در هراس و دربدري به سر مي برد و بعد از اينکه توسط پهلوانان ايراني به ايران آورده مي شوند و پسرش شاه ايران مي گردد و باز هم شاهد جنگهاي پياپي بين فرزند و پدر خود است و سرانجام نيز سرزمين پدرش ويران مي گردد .
زن از ديدگاه هومر و فردوسي:
هومر درباره زن نظري موافق دارد و او را همگام با مردان مي شمارد .مهرباني ،زيبايي ،شکيبائي و فداکاري آنها را مي ستايد ،نويسندگان بزرگي چون تئودور نولد که براين عقيده اند که «زنان حماسه يونان قابل مقايسه با زنان در حماسه ايرانيان نمي باشد و اصولاً در حماسه ايرانيان نمي توان ،زناني مانند پنلوب ،اندروماخ و نوزيکائا که در عالم زني خود برابر با مردان هستند ،پيدا کرد »(۱۰).
در حاليکه ،لازم به گفتن است که حميت ،نجابت ،وفاداري ،فرزند دوستي ،وقار زنان و ...در شاهنامه آنان را از همه ديگر حماسه ها ،چهره اي برجسته تر و انساني تر بخشيده است .و در ايلياد و بوِيژه در اديسه گاه زنان در حکم کالا هستند و وسيله مبادله و انگيزه جنگ و هوسبازي .اين زنان ،زندگاني دلاوران زيادي را بر بيهوده به باد داده است .و اين نکته اي است که صاحب نظران با آن موافقند .
همچنين ،در شاهنامه ،زنان کارهاي مهمي را بر عهده دارند ،برخي از آنان در حکومت دخالت مي کنند و گاه مستقلاً به فرمانروايي مي پردازند ،از اين افراد بايد از آذرميدخت ،پوراندخت ،شيرين و قيداغه نام برد ،در حاليکه هومر ، در آثار خود کار زنان را در بافندگي منحصر مي داند :پنلوت زن اوليس در غياب شوهرش ،کاري جز بافتن روپوش ندارد و بارها پسرش از او خواسته است که از دخالت در کار مردان خودداري کند و به کار دوک بپردازد ،در جايي مي گويد «به سراي خود باز گرد و به کارهاي خويشتن ،به روپوش و دوک خود رسيدگي کن و به خدمتکاران فرمان ده ،به کار بپردازند ،کمان با مردان سر و کار دارد ،بويژه با من ،زيرا که خداوند کار اين خانه منم »(۱۱).
هکتور به همسر خود ،آندورماک ،مي گويد :به سراي خود بازگرد ،کارهاي پي در پي خويش را در بافندگي و ريسندگي دنبال کن و در کار خدمتکاران خود سرپرستي کن .(۱۲)
مادر نوزيکائا،وقتي که اوليس به کاخ وارد مي شود ،با زنان خدمتگر نشسته بود و پشمهاي ارغواني دريا را به دوک مي پيچيد .(۱۳)
هومر نيز زنان فئاسي از همه بخاطر مهارت و زبر دستي در اين کار مي ستايد و مي گويد :همچنانکه مردم فئاسي از همه مردم در راندن کشتي تندروي ،بر روي دريا ،زبردست ترند ،همچنان زنانشان از همه در بافندگي چيره دست ترند .
چنانکه مشهود است ،در حماسه هاي هومر ،زنان را با مردان کاري نيست و عالم زنان با مردان بسيار متفاوت است .
در مواردي نيز هومر زنان را مورد طعن و ملامت قرار مي دهد و با لحني تلخ تر و گزاينده تر درباره آنها صحبت مي کند :
در ايلياد ،در رزم بين آنکيز و آخيلوس ،کينه و دروغ را به زنان نسبت مي دهند و مي گويند :«آيا رواست که با هم بدزباني کنيم ،چه بسا زناني که کينه اي سخت دارند ،در ميدان همگاني با يکديگر رسواي مي کنند و چون دستخوش خشم اند ،راستي را با دروغ در هم مي آميزند »(۱۴)
-آگاممنون پسر آتره به حيله همسرش کشته مي شود ،وقتي اواليس در جايگاه هادس روح او را احضار مي کند ،هومر از زبان آگاممنون چنين مي گويند :هيچ چيز هراس انگيزتر و شرم آورتر نيست که زني چنين تبه کاري را در انديشه خود پخته باشد و زمينه را باي کشتن شوهر بي همتايي خود بچيند ...آن زن در نابکاري دانا بود .ننگ را بر خود و همه زنهاي آينده ،حتي آنهايي که درست کارتر باشند ،هموار کرده است .(۱۵)
-چنانکه مشهود است طعن و ملامت او نه در حق همسر آگاممنون است ،بلکه حکم کلي صادر نموده و همه زنان و حتي زناني را که در آينده پا به عرصه هستي خواهند نهاد آماج تيرهاي سرزنش خود قرار مي دهد ،سپس از اوليس مي خواهد که هرگز با زبان ،حتي با همسر خود نيز وفادار نباشد و هرگز انديشه خود را با او در ميان نگذارد .برخي از آنها را به او بگويد و برخي را از او پنهان کند .
فردوسي نيز در اين باره ،از زبان اسفنديار ،وقتي که تصميم خود را مبني ب خواستن تاج و تخت پدر به مادر مي گويد و مادر با او مخالفت مي کند ،چنين مي گويد :
که پيش زنان راز هرگز مگوي
چو گوئي سخن ،بازيابي به کوي
به کاري مکن نيز فرمان زن
که هرگز نبيني زن راي زن (۱۶)
و باز در جاي ديگر ،از زبان اردشير ،مردمان را اندرز مي دهد و مي گويد :
دگر بشکني گردن آز را
نگوئي به پيش زنان راز را (۱۷)
از سوي ديگر ،گرديه نيز در شاهنامه ،نقشي چون همسر آگاممنون دارد ،گردوي ،گرديه را به شرط کشتن شوي خود گستهم به ازدواج با پرويز اميدوار مي کند و گرديه ،اين شرط را با ياران وفادار خود در ميان مي گذارد و چون آنان را به اين کار خرسند مي بيند .به ياري آنها گستهم را خفه مي کند و سرانجام به شبستان شاهي را مي يابد .(۱۸)
و شايد اين نابکاري ها و پليدي هاي زنان ،هر دو حماسه سرا را نسبت به اين مخلوق بدبين نموده است ،چنانکه هومر مي گويد :
«زن اگر دفن کرده شود ،بهترست از اينکه تزويج کرده شود »(۱۹)
فردوسي مي گويد :
زن و اژدها هر دو خاک به
جهان پاک از اين هر دو ناپاک به
پی نوشت ها :
1-سيماي زن در فرهنگ ايران -جلال ستاري -به نقل از تجلي زن در آثار مولوي .زليخا ثقفي-ص28.
2-فردوسي ،زن وتراژدي -ناصرحريري -کتاب سراي بابل 1365،ص27.
3-همان مأخذ-ص13.
4-برگهايي در آغوش باد -دکتر غلامحسين يوسفي -انتشارات توس -1356-ص13.
5-شاهنامه ي فردوسي تصحيح ژول مول چاپ پنجم -انتشارات آموزش انقلاب اسلامي -1370.
6-سخنراني هاي نخستين -مقاله زن در شاهنامه فردوسي -محمدعلي اسلامي ندوشن -ص24انتشارت وزرات فرهنگ و هنر 1350-ص24.
7-فرهنگ در کتاب هفتم -محمدرضا راشد محصل -چاپ اول مؤسسه انتشارات تحقيقات فرهنگي -1369-ص
8-مازهاي راز -ميرجلال الدين کزازي -چاپ اول-نشرمرکز -1367-ص8.
9-اديسه ي هومر ،ترجمه ي سعيد نفيسي -چاپ ششم-انتشارات علمي و فرهنگ -تهران -1370.
10.حماسه ي ملي ايران -تئودورنولدکه -ترجمه بزرگ علوي -چاپ چهارم -نشر سپهر 1369-ص115.
11-اديسه ي هومر ،ترجمه ي سعيد نفيسي ص485.
12-ايلياد هومر -،ترجمه ي سعيد نفيسي -چاپ هشتم -نتشارات علمي و فرهنگ -تهران -1370-224.
13.اديسه ي هومر ،ترجمه ي سعيد نفيسي ص24.
14.ايلياد هومر -،ترجمه ي سعيد نفيسي ص614.
15-اديسه ي هومر ،ترجمه ي سعيد نفيسي ص253.
16-شاهنامه ي فردوسي -ج4-ص1236ب2429-2430.
17-همان مأخذ -چ7-ص1507-ب482.
18-همان مأخذ-چ7-ص2152-ب3125.
19-اديسه ي هومر ،ترجمه ي سعيد نفيسي ص757.