دانای مینوی خرد شخصیت خیالی یا تاریخی؟
1. در شاهنامه در پادشاهی نوشین روان فقط در بخش «گفتار اندر خشم گرفتن کسری بر بوزرجمهر و بند کردن او را» شامل 176 بیتاز بوزرجمهر -گذشته از ذکر نام او- 13 بار با لقب دانا یاد شده است که در همۀ موارد اسم است نه صفت. مثلاَ گفته نشده است مرد دانا. بنگرید:
1. همه ره زِ دانا همي لب گزيد
فرود آمد از باره چندي ژکيد(ب3544)
2. چنان هم چو داناش فرموده بود
نه کم کرد از آن نيز و نه برفزود(ب3561)
3. به گفتارِ دانا فروريخت آب
نه نرم و نه از خويشتن بر شتاب(ب3562)
4. بدو گفت رَوْ پيشِ دانا بگوي
کز آن نامور جاه و آن آبِ روي(ب3565)
5. بدو اندرون جايِ دانا گزيد
دل از مِهرِ دانا به يکسو کشيد(ب3578)
6. از ايوان يکي راستگويي گزيد
که گفتارِ دانا بداند شنيد(ب3585)
7. شد از دردِ دانا دلش پُر زِ درد
برو پُر زِ چين کرد و رخساره زرد(ب3618)
8. بهنزديکِ دانا فرستاد و گفت
که رنجي که ديدي ببايد نهفت(ب3621)
9. خردمندِ بينا به دانا بگفت
سخن هرچه بر چشم او بُد نهفت(ب3640)
10. همه موبدان و ردان را بخواند
بسي دانشي پيشِ دانا نشاند(ب3664)
11. چو دانا ز گوینده پاسخ شنید
زبان برگشاد آفرین گسترید(ب3675)
12. چو دانا رخِ شاه پژمرده يافت
روانش به در اندر آزرده يافت(ب3690)
در بسیاری از بیتهای بالا بافت سخن به گونه ای نیست که سراینده اساساً دانایی بوزرجمهر را مدّ نظر داشته باشد، بلکه دانا صرفاً جای نام بوزرجمهر را گرفته است. یعنی بدان سبب که بزرگمهر در ادبیات پهلوی سرآمد حکیمان و دانایان بوده، احتمالاً –دست کم در برخی منابع- صفت دانا اختصاصاً برای او به گونه ای به کار رفته که به لقب ویژۀ او تبدیل شده است. شاید بتوان لقب دانا برای بوزرجمهر را با لقب تهمتن برای رستم مقایسه کرد. درست است که صفت تهمتن در معنی «نیرومند تن» نخست صفت رستم بوده است، ولی بعداَ به لقبی برای او تبدیل شده است، چنانکه در شاهنامه و منابع دیگر هنگامی که خواننده این لقب را ببیند، اختصاصاً رستم را فرایاد می آورد.
2. بررسی اندرزهای نقل شده از بزرگمهر در شاهنامه و اندرزهای منقول در مینوی خرد، از پیوندهای انکارناپذیر میان آنها نشان دارد. در زیر برخی از این اندرزها را در دو متن مقایسه می کنیم:
الف) مینوی خرد:
[دانا] از دستورانی که در دین داناتر و آگاهتر بودند، پرسید که برای نگهداری تن و نجات روان چه چیز بهتر و برتر است. و آنان ... گفتند که از همه نیکیهایی که به مردمان می رسد خرد بهتر است. زیرا که گیتی را هم به نیروی خرد می توان از آنِ خود کرد و مینو را هم به نیروی خرد می توان از آنِ خود کرد.
از من، مینوی خرد تعلیم خواه تا ترا ... در گیتی به نگهداری تن و در مینو به رستگاری روان راهنما باشم.
شاهنامه:
بپرسید پس موبد تیزمغز/ که اندر جهان چیست کردار نغز،
که جانِ مرا روشنایی دهد/ ز رنج زمانه رهایی دهد؟
چنین داد پاسخ که هر کو خرد / بیابد، ز هر دو جهان برخورد
ب) مینوی خرد:
پرسید دانا از مینوی خرد که خرد بهتر است یا هنر .... مینوی خرد پاسخ داد که هنری که خرد با آن نیست، آن را هنر نباید شمرد.
شاهنامه(مجلس هفتم بوزرجمهر):
کسی کو ندارد هنر با خرد
سزد گر در پادشا نسپَرَد
ج) مینوی خرد
پرسید دانا از مینوی خرد که چرا بند دانش و کاردانی مینو و گیتی هر دو به تو پیوسته است؟ مینوی خرد پاسخ داد که ... اهرمن و فرزندانش را به نیروی خرد بیشتر می توان نابود کرد ... آسیبرسانی و مرگآوری اهرمن و دیوان بر آفریدگان اورمزد، همه را به نیروی خرد بیشتر می توان دانست ... و نیز اهرمن و دیوان مردی را بیشتر می فریبند و به دوزخ می کشند که از نظر خرد درویشتر است.
شاهنامه(گفتار اندر سخن گفتن بوزرجمهر پیش کسری ):
زِ دانا بپرسيد پس شهريار
که چون ديو با دل کند کارزار
به بنده چه دادهست گيهانخديو
که از کار کوته کند دستِ ديو
چنين داد پاسخ که دستِ خِرَد
زِ کردار آهرمنان بگذرد
زِ شمشيرِ ديوان خِرَد جوشن است
دل و جانِ دانا بدو روشن است
گذشته سخن ياد دارد خِرَد
به دانش روان را هميپرورد
خِرَد باد جانِ تو را رهنمون
که راهي دراز است پيش اندرون
ü د) مینوی خرد:
پرسید دانا از مینوی خرد که به چه سبب است که مرد کاهل و نادان و ناآگاه به احترام و نیکیِ بزرگ می رسد و مرد شایسته و دانا و نیک گاهی به رنجِ گران و سختی و نیازمندی می رسد؟ مینوی خرد پاسخ داد مرد کاهل و نادان و بد هنگامی که بخت با او یار شود، کاهلیش به کوشش همانند شود و نادانیش به دانایی و بدیش به نیکی. و مرد دانا و شایسته و نیک هنگامی که بخت با او مخالف است، داناییش به نادانی و ابلهی تغییر می یابد و شایستگیش با ناآگاهی و دانش و هنر و شایستگیش بی تحرّک جلوه می کند.
ü شاهنامه(مجلس دوم از مجالس هفتگانۀ بوزرجمهر):
حکيمانِ داننده و هوشمند
رسيدند نزديکِ تختِ بلند
نهادند رخ سويِ بوزرجمهر
که کسري همي زو برافروخت چهر
از ايشان يکي بود فرزانهتر
بپرسيد از او از قضا و قَدَر
که انجام و فرجامِ چونين سَخُن
چگونه است و اين بر چه آيد به بن
چنين داد پاسخ که جويندهمرد
جوان و شب و روز با کارکرد
بُوَد راهِ روزي بر او تار و تنگ
به جوي اندرون آبِ او با درنگ
يکي بيهنر خفته بر تختِ بخت
همي گل فشاند برو بر درخت
چنين است رسمِ قضا و قَدَر
زِ بخشش نيابي به کوشش گذر
جهاندارِ دانا و پروردگار
چنين آفريد اخترِ روزگار
ü ه) مینوی خرد:
پرسید دانا از مینوی خرد که با کوشش چیز و خواستۀ گیتی را می توان به دست آورد یا نه؟ مینوی خرد پاسخ داد که با کوشش آن نیکیی را که مقدّر نشده است، نمی توان به دست آورد ولی آنچه مقدّر شده است با کوشش زودتر می رسد. ولی کوشش هنگامی که زمان با آن نباشد در گیتی بی ثمر است.
ü شاهنامه(گفتار اندر سخن گفتن بوزرجمهر پیش کسری):
ازآنپس بپرسيد کسري از اوي
که اي نامور مردِ فرهنگجوي
بزرگي به کوشش بُوَد، گر به بخت
که يابد جهاندار از او تاج و تخت
چنين داد پاسخ که بخت و هنر
چنانند چون جفت يک با دگر
چنانچون تن و جان که يارند و جفت
تنومند پيدا و جان در نهفت
همان کالبد مرد را پوشش است
اگر بختِ بيدار در کوشش است
به کوشش نيايد بزرگي بهجاي
مگر بختِ نيکش بُوَد رهنماي
3. در دیباچۀ شاهنامه در بخش «گفتار اندر آفرینش مردم»، سخن از آفرینش آدمی است که با هوش و رای و خرد خود بر دد و دام فرمان می برد و پس از آن شاعر می سراید:
ترا از دو گیتی برآورده اند
به چندین میانجی بپرورده اند
نُخُستینت: فکرت، پسینَت شمار
تو مر خویشتن را به بازی مدار
دربارۀ بیت دوم اختلاف نظر هست که در اینجا بنده در این باره بحث نمی کنم. فقط به ذکر این نکته بسنده می کنم که من هم مانند استاد خالقی مطلق تصور می کنم مراد از شمار «روز شمار در پایان جهان است»، روز حساب رسی. بنابر این در این بیتها ما با این اندیشه روبه رو هستیم که آدمی بازیچۀ تقدیر نیست، مختار است که بین نیکی و بدی یکی را انتخاب کند و روز شمار پاداش نیکی یا پادافره بدی را می بیند. درست بلافاصله پس از این بیتها چنین می خوانیم:
شنیدم ز دانا دگرگون از این
چه دانیم راز جهان آفرین...
نگه کن بدین گنبد تیزگرد
که درمان ازویست و زویست درد
نه گشت زمانه بفرسایدش
نه آن رنج و تیمار بگزایدش
نه از جنبش آرام گیرد همی
نه چون ما تباهی پذیرد همی
ازو دان فزونی و زو هم نِهار
بد و نیک نزدیک او آشکار
به گمان ما دانا در بیت یکم همان دانایی است که در شاهنامه در موارد متعدد به جای بوزرجمهر به کار رفته و نیز همان دانایی است که در متن پهلوی، از مینوی خرد پرسش می کند. فردوسی در این بخش دربارۀ آدمی و کردار او، دو نظرگاهِ مقابلِ یکدیگر را پیش کشیده است: یکی چنانکه دیدم مبتنی بر ارادۀ آدمی و مسئولیت پذیری او در قبال کردارهای اوست و نظرگاه دیگر که با بیت «ز دانا شنیدم دگرگون از این» آغاز می شود، این است که گنبد تیزگرد سرنوشت آدمی را رقم می زند و آدمی بازیچۀ دست تقدیر است. در اینجا ما با تقدیرِ مبتنی بر اختربینی روبه رو هستیم که از سوی معتقدان به کیش زروانی در برخی متون پهلوی که مهمترین آنها متن پهلوی مینوی خرد است، نفوذ کرده و در برابر ثنویت زردشتی ایستاده است. این اندیشه رکن استوار خداینامۀ پهلوی نیز بوده و از همان طریق وارد متن شاهنامه شده است، چنانکه خواننده در جای جای این کتاب ارجمند می تواند این اندیشه را ببیند. تقدیرِ مبتنی بر اختربینی، از طریق شاهنامه و سروده های برخی از شعرای متقدم زبان فارسی چون رودکی در ادبیات فارسی جریان یافته و به حافظ رسیده است.
اکنون این بیتهای شاهنامه را که از دانا نقل شده است، با موارد مشابه آن در مینوی خرد مقایسه می کنیم:
پرسید دانا از مینوی خرد که اورمزد این آفریدگان را چگونه و به چه آیین آفرید ... و هر نیکی و بدی به مردمان و آفریدگان دیگر چگونه رسد. مینوی خرد پاسخ داد که آفریدگار اورمزد این آفریدگان ...را از روشنی خویش و به آفرین(دعای) زروان بیکران آفرید. زیرا که زروان بیکران عاری از پیری و مرگ و درد و تباهی و فساد و آفت است و تا ابد هیچکس نمی تواند آن را بستاند و از وظیفه اش بازدارد ... هر نیکی و بدی که به مردمان و نیز به آفریدگان دیگر می رسد از هفتان(= هفت سیّاره) و دوازدهان(= دوازده برج) می رسد و آن دوازده برج در دین به منزلۀ دوازده سپاهبد از جانب اورمزد و آن هفت سیّاره به منزلۀ هفت سپاهبد از جانب اهرمن خوانده شده اند و همۀ آفریدگان را آن هفت سیّاره شکست می دهند و به دست مرگ و هرگونه آزار می سپارند. به طوری که آن دوازده برج و هفت سیّاره تعیین کنندۀ سرنوشت و مدبّر جهان اند.
چنانکه ملاحظه می شود، در شاهنامه گنبد تیزگرد سرنوشت آدمی را رقم می زند و در مینوی خرد، ستارگانو سیّارات با هم و در مواضع دیگر شاهنامه و متون دیگر: زمانه، روزگار، سپهر، ستاره، آسمان و جز آنها که تفاوت در نام مدبّران جهان و کار آدمی تفاوتی در اصل قضیه که همانا تقدیر آسمانی باشد، پدید نمی آورد. ایزدزروان راقم سرنوشت است و تجسّم زمان و هر آنچه در آن رخ می دهد و زمان در آسمان و اجرام سماوی که نشانه های مشهود گذر زمان و ابزار اندازه گیری آن اند، تجلّی می یابد. همین تقدیری که دانا در دیباچۀ شاهنامه به گنبد تیزرو و دانا در مینوی خرد به ستارگان و سیّارات نسبت می دهد، بوزرجمهر در موضع دیگری از شاهنامه به سپهر و فلک نسبت می دهد، بنگرید:
چنین گفت با شاه بوزرجمهر
که یکسر شگفت است کار سپهر
یکی مرد بینیم با دستگاه
کلاهش رسیده به ابر سیاه
که او دست چپ را نداند ز راست
ز بخشش فزونی نداند، نه کاست
یکی گردش آسمان بلند
ستاره بگوید که چونست و چند
فلک رهنمونش به سختی بود
همه بهر او شوربختی بود
گفتیم بوزرجمهر به دستور انوشیروان به زندان افتاد و در همانجا بینایی خود را از دست داد. پس از آزادی، دربارۀ سرنوشت خود به شاه که سخت از کردۀ خود پشیمان گشته است، می گوید:
بدو گفت کین بودنی کار بود
ندارد پشیمانی و درد سود
چن آید بد و نیک، رایِ سپهر
چه شاه و چه موبد چه بوزرجمهر
ز تخمی که یزدان بر اختر بِکِشت
ببایدش بر تارَکِ ما نبشت
4. در دیباچۀ مینوی خرد، دانا نخست این پرسش را مطرح می کند: اگر دین ایزدان راستی است، به چه علّت است که بیشتر مردمان دارای کیشها و گروشهای بسیاراند که خوب نیستند؟ پس از آن دانا می گوید برای تشخیص این امر باید رنج برد و به روان ، نه تن اتکاء کرد. پس به خواستاری خرد شهر به شهر بگشت و بسیار کیشها و گروشها را پژوهش کرد و چون دید که آن کیشها و گروشها متناقض و مخالف دیگری است، دریافت که آنها نمی تواند آفرینش ایزدان باشند. پس به سفارش دستوران دین برای نگهداری تن و نجات روان خرد را برگزید. سرانجام مینوی خرد تن خویش را به دانا نمایاند و برای رستگاری روان، او را راهنمایی کرد. بنا بر نوشتۀ زنده یاد دکتر تفضّلی، دیباچۀ مینوی خرد با آنچه در باب برزویۀ طبیب در کلیله و دمنه و آنچه در مقدّمۀ شکند گمانیگ وِزار و شعری در توصیف خرد آمده، شباهت دارد. به گمان ما یک متن دیگر را نیز می توان به این مجموعه اضافه کرد و آن قطعه ای از کتاب منطق پولس پارسی، اثری سریانی است که به خسرو انوشیروان تقدیم شده است. این قطعه چنین آغاز می شود:
«آشکار است که مردمان به مخالفت و رد و انکار یکدیگر برمی خیزند. برخی بر آنند که فقط یک خدا وجود دارد. برخی دیگر می گویند خدا یکتا نیست و برخی خدا را انکار می کنند.... ».
بخشی از باب برزویۀ طبیب را نقل می کنیم:
«و خلاف میان اصحاب ملّتها هرچه ظاهرتر، بعضی به طریقِ ارث دست در شاخی ضعیف زده و طایفه ای از جهت متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر رکن لرزان نهاده و جماعتی برای حُطام دنیا و رفعتِ منزلت... تکیه بر استخوانهاتی پوسیده کرده و اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتدای خلق و انتهای کار بی نهایت، و رایِ هر یک بر این مقرر که من مُصیبم و خصم مُخطی. و با این فکرت در بیابان تردّد و حیرت یک چندی بگشتم...»
به تصریح شاهنامه برزویهِ طبیب پس از ترجمۀ کلیله و دمنه، از خسرو انوشیروان می خواهد که اجازه دهد بزرگمهر باب آغازین کتاب را بنویسد:
یکی آرزو خواهم از شهریار
که ماند ز من در جهان یادگار
چو بنبیسد این نامه بوزرجمهر
گشاید برین رنجِ برزوی چهر،
نخستین در از من کند یادگار
به فرمان پیروزگر شهریار...
به بوزرجمهر آن زمان شاه گفت
که این آرزو را نشاید نهفت
نبیسنده از کلک چون خامه کرد
ز برزوی یک در سرِ نامه کرد.
نصرالله منشی مترجم فارسی کلیله و دمنه نیز بزرگمهر را نویسندۀ باب برزویه دانسته است و برخی از ایرانشناسان نیز بر همین باور هستند. به نظر می رسد در زمان خسرو انوشیروان دست کم در مقطعی نوعی تساهل دینی وجود داشته و در پی ترجمۀ آثار هندی و یونانی بحثهای کلامی و فلسفی رواج داشته و باب برزوی طبیب و منطق پولس پارسی و به گمان ما دیباچۀ مینوی خرد و به بیان دیگر، تحریر اولیۀ این کتاب، محصول همان دوران است. بنابر این می توان این احتمال را در نظر گرفت که باب برزوی طبیب و دیباچۀ مینوی خرد را یک شخص و آن بزرگمهر نوشته باشد. نکتۀ جالب دیگر این است که در باب برزوی طبیب هم خرد ستایش شده و هم به قضای آسمانی و نه الهی اشاره شده است که گفتیم هر دو موضوع از دغدغه های فکری بزرگمهر بوده است. به این موضوع می توان اختراع نرد را هم به دست بزرگمهر اضافه کرد که بر خلاف شطرنج تقدیر بر این بازی حاکم است.
سخن آخر اینکه شخصیت تاریخی بزرگمهر در هاله ای از ابهام فروپیچیده است. برخی او را با برزویۀ طبیب یکی می انگارند و برخی دیگر با برزمهر، دبیرِ خسرو انوشیروان که به دست هرمزد، جانشین خسرو کشته شد. بنابر این، پژوهش در باب بزرگمهر مانند راه رفتن در زمینی مه آلود است. و از شما انتظار دارم فرضیۀ مرا چون شعلۀ شمعی کوچک در این فضای مه آلود بنگرید. در این فضا ما با دنیای احتمالات سر و کار داریم.
بحث خود را خلاصه می کنم: شاید مراد از دانا در مینوی خرد همان بزرگمهر باشد که در شاهنامه بارها و بارها با لقب دانا از او یاد شده است. بنابر این شاید نویسندۀ گمنام مینوی خرد اندرزهای بزرگمهر را در قالب پرسش و پاسخ بین او و مینوی خرد مدوّن کرده باشد. البته ممکن است همۀ مطالب کتاب گفته های بزرگمهر نباشد بلکه، نویسندۀ مینوی خرد برخی مطالب دیگر به ویژه مطالب دینی و اسطوره ای منقول در کتاب را از زبان دانایا همان بزرگمهر نقل کرده باشد. گفتیم که اساس اندیشۀ بزرگمهر خرد است و تقدیر مبتنی بر اختر بینی که این یکی مهمترین آموزۀ کیش زروانی است. پس می توان احتمال داد که بزرگمهر از پیروان کیش زروانی بوده یا اینکه به این کیش گرایش داشته است. علتی که در شاهنامه برای زندانی شدن بزرگمهر آمده، بسیار سطحی است و ناباورانه و از این رو شاید به خاطر هواداری از این کیش که به عنوان بدعتی در درست دینی زردشتی تلقّی می شده، زندانی شده است. البته گزارشی در دست نداریم که در زمان ساسانیان، دیانت رسمی زردشتی با پیروان کیش زروانی مانند مانویان یا مزدکیان مقابله می کرده است. نفوذ عقاید زروانی در برخی متون دینی پهلوی نشان می دهد که دست کم در اواخر عهد ساسانی عقاید زروانی در متن دیانت رسمی زردشتی نیک جا خوش کرده بوده است، بی آنکه با این عقاید مخالفت جدی شود، اما نمی دانیم که آیا در زمان خسرو انوشیروان هم ثنویت زردشتی با کیش زروانی سازگاری داشته است یا نه. به بیان دیگر در محافل روحانیان زردشتی آن زمان، عقاید زروانی به عنوان بحثهای کلامی و دینی مطرح بوده یا اینکه با آن مخالفت جدی می شده است؟ در شاهنامه و منابع دیگر از مرگ بزرگمهر سخنی نیست. فقط مسعودی که به اشتباه او را وزیر خسرو دوم دانسته، آورده است که مرگ او به سبب هواداریش از مانویت بوده است. از آنجا که منابع دیگر این روایت مسعودی را تأیید نکرده اند، دشوار بتوان چنین اتهامی را باور کرد، ولی این روایت شاید بازتاب اختلاف مذهبی میان بزرگمهر و موبدان دیانت رسمی زمان خسرو انوشیروان باشد.